داستان برخورد امام حسن (ع) با مرد یهودی را در اینجا بخوانید.
روزی امام حسن علیه السلام با لباسى فاخر و وضعى آراسته و قیافه اى جذاب
سوار بر مرکب خود شد و از منزل بیرون آمد، در بین راه یک یهودى فقیر با
لباسهاى کهنه و اندامى ضعیف و لاغر به او برخورد کرد، از امام علیه السلام
خواست توقف کند آنگاه، در برابر او ایستاد و گفت:
یا بن رسول اللّه! جد تو (رسول خدا صلى اللّه علیه و آله) مى فرمود:
الدنیا سجن المومن و جنه الکافر.
دنیا زندان مومن و بهشت کافر است.
و
تو مومن هستى و من کافرم ولى دنیا را نمى بینم مگر اینکه بهشت توست، از آن
برخوردارى و لذت مى برى و زندان من است که سختى و فقرش مرا هلاک کرده است.
امام
علیه السلام سخن او را شنید فرمود: اى پیرمرد! اگر به آنچه خداوند تعالى
براى من و مومنین در بهشت آماده کرده است بنگرى که هیچ چشمى آن را ندیده و
هیچ گوشى آن را نشنیده است خواهى فهمید که من قبل از ورودم به آنجا در این
دنیا در زندانى تنگ بسر مى برم و اگر به آنچه خداوند از آتش و بدبختى و
عذاب آخرت براى تو و هر کافر دیگر آماده کرده است بنگرى خواهى فهمید که تو
قبل از رفتن به عالم آخرت در این دنیا در بهشتى وسیع و نعمتى کامل بسر مى
برى.
محجة البیضاء، ج ۴، ص ۲۱۸ و ۲۱۹.