حکایت ضرب‌المثل «دست از ترنج نشناخت» چیست؟

در باشگاه ضرب‌المثل امروز حکایت کوتاهی را از ضرب‌المثل «دست از ترنج نشناخت» می‌خوانید.
حکایت ضرب‌المثل «دست از ترنج نشناخت» چیست؟ مَثَل‌ها داستان زندگی مردم‌ هستند و چون آیینه‌ای روشن، آیین‌ها، تاریخ، هوش، بینش و فرهنگ ملت را در خود نشان می‌دهند. «مَثَل واژه‌ای است که از عربی به فارسی راه یافته و آنچنان که می‌نویسند، از ماده مثول بر وزن عقول به معنی شبیه بودن چیزی به چیز دیگر یا به معنای راست ایستادن و بر پای بودن آمده است». این واژه در عربی به چند معنا به کار رفته است: مانند و شبیه، برهان و دلیل، مطلق سخن و حدیث، پند و عبرت، نشانه و علامت. در اصطلاح اهل ادب مثل نوعی خاص از سخن است که آن را به فارسی داستان و و گاهی به تخفیف دستان می‌گویند (رحیمی، 1389).

 

با این وصف در باشگاه ضرب‌المثل امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضرب‌المثل «دست از ترنج نشناخت» می‌پردازیم.

*************************************

این عبارت را بیشتر در مواقعی به کار می‌برند که بخواهند به پریشان احوالی دیگری اشاره کنند. به عبارت دیگر، «دست از ترنج نشناختن» کنایه‌ای است از سرزدن اعمالی خلاف عادت که در نتیجه احوال و فکر آشفته حاصل می‌شود و معمولا این کار خطا و خلاف عادت، به نوعی ندامت را به همراه می‌آورد.

اما داستانی که در پس این عبارت تمثیلی وجود دارد، مربوط می‌شود به همان قصه معروف «یوسف و زلیخا». زلیخایی که در اثر عشق و شوریدگی بسیار نسبت به یوسف، دست به رفتاری می‌زند که نتیجه‌اش برای او جز پشیمانی نیست.

از همین رو برای بستن دهان دیگران، مهمانی را ترتیب می دهد و همه زنان اشراف‌زاده شهر را به آن فرا می‌خواند. به دست هریک از آن‌ها نارنج و چاقوی تیزی می‌دهد و از آنها می‌خواهد از خودشان پذیرایی کنند. در همین میانه یوسف را به میان جمعیت می‌خواهند و در این هنگام همه مهمانان چنان محو زیبایی یوسف می‌شوند که در اثر این آشفته حالی، دستان خود را به جای نارنج می‌برند.

داستان یوسف پیامبر، ریشه قرآنی دارد و به جهت زیبایی روایت داستانی‌اش به عنوان «احسن القصص» در قرآن کریم از آن یاد می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.